آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

آویسا

ما به خرداد پر حادثه عادت داریم!

ما به خرداد پر حادثه عادت داریم :هر سال رضا به خنده به خاطر تعدد متولدین این ماه (دخترک شیرین گندمکمون، من ، یایایی اسماعیل ، بابایی حمید، عمو علی و خاله نگین) این جمله را تکرار میکنه! امسال هم یک دوست عزیز سفر کرده در پیغام تبریکش برام این جمله را به منظور اشاره به انتخابات نوشته بود  امسال خرداد پر بود از حوادث شاد، مردم شاد بودند و درست روز میلاد ما تو خیابان میرقصیدند! اما من باز فقط به یاد سالروز تولدم در چهارسال پیش بودم! هر چه میکنم نمی تونم برای شریک بودن تو این شادی با مردمم به یقین برسم    " خداوندا شادی شیرینشان حباب نباشه ! امید وارم 25 خرداد امسال نوید بخش روزهای بهتری شه!"   اما من افسردم ! نه طعم هن...
27 خرداد 1392

داستان تولد

  -شب تولدمان است و من مثل هر سال پرم از حسی عجیب! همیشه سالروز تولدم را دوست داشتم و برام روز خاصی بوده و حالا که این روز را با تو شریکم این حس خوب ناب تر شده! گل بابونه من! بوی عطر نفست توی اتاق پیچیده و مامان را برده به دو سال پیش که همچین شبی پر از دلهره و شوق تا صبح نخوابید، شبی که تا صبح با نوزادی که قرار بود روز میلاد خودش متولد بشه سخن می گفت و به هم قول دنیایی بهتر و شایدزیبا تر را می دادندو البته که دنیای مامان با تولد تو زیبا تر و رنگین تر شده!! دخترک نازنینم هیچ وقت دلم نمی خواد تا خودت بتونی درکش کنی از زشتیها و سختیهای زندگی بیرون از خونه برات بگم ،تو در پناه عشق اطرافیانت و در امان آغوش ما خوشبخت باش و شاد! کودکی یعنی ه...
25 خرداد 1392

باز هم ویروسها و باکتریها........18خرداد

رفتیم آتلیه تا روزهای پایان دو سالگیت را در قاب تصویر ثبت کنیم، اما عروسک قشنگم بقدری بیقراری و گریه کردی که هیچ عکس به درد بخوری نتونستیم بگیریم از فلش بد جوری میترسیدی و هرکاری کردیم راضی نشدی به دوربین نگاه کنی.و به قول رضا خیال بنده را راحت کردی که آویسا خانوم از آتلیه خوشش نمیاد و قیدش را زدیم!! از اون موقع هم تب کردی و جوری تبت بالا رفت که 10:30شب با بابا بردیمت بیمارستان آقای دکتر گفت گلوت هم کمی ملتهب شده و برای اولین بار در عمرت آمپول زدی واقعا" زجرآور ترین و سخت ترین لحظات عمرمون دیدن مریضی و بیقراری تو عزیز دردا نه ست! آویسا من اینجا از عشقم بهت مینویسم و میگم ،اصلا" مادر بودن خودش تبلور عشقه و بی نیاز از ثبت .اما باید بگم...
20 خرداد 1392

تعطیلات

تعطیلات 14 و15 خرداد را دسته جمعی رفتیم دربندسر و سه روز موندیم. خیلی خیلی هوا خوب بود و خوش گذشت. و بچه ها هم دل سیر بازی کردن و خوش گذروندن و مهمتر از همه اکسیژن ذخیره کردن. روز اول صبحانه را تو راه نرسیده به فشم خوردیم. ابراز عشق ... خاک بازی تو باغچه خونه ای که اجاره کرده بودیم!!! بچه هامون خاک ندیدن  از بازی با خاک سیر نمیشدن! گردش میان باغ و بوستان ...
20 خرداد 1392

بدون عنوان

دختر نازنینم ، عشقم به تو هر لحظه بیشتر و بیشتر میشه احساس میکنم این روزا ی با تو بودن بهترین و جاودانه ترین روزهای عمرم باشه نه دیگه چیزی از خستگی و افسردگی سال اول تو وجودم باقی مونده و نه فکر وخیال و سرکشیهای دوران نوجوانی و جوانیتت شروع شده ! البته هر لحظه با تو از همون روز تولدت شیرین و لذت بخش بوده و خواهد بود اما نمی دونم چرا این روزا را بیشتر دوست دارم اینکه هر روز اینقدر عاشقانه و شیرین باهام حرف میزنی و ناز میکنی ، اینکه مهمترین آدم زندگیت هستم و به خاطر اینکه این همه زیبایی...... محل جدید مورد علاقه آویسا :تراس خونه! 10خرداد 92 روزتولد بابایی حمید عزیزتر از جانمان ،در حیاط ویلای ایشون در حال تناول کردن صبحانه ...
12 خرداد 1392

بهترینم روزت مبارک

رضای خوب و مهربونم تمام وجودم سرشار از لذت میشه وقتی میبینم آویسا اینقدر عاشقانه دوست داره و بهت وابسته شده! به جرعت میگم تو بهترین همسر و پدر دنیایی   ...
5 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد